loading...
اخر عاشقی نه دلشکستگی
علی جمشیدی بازدید : 22 جمعه 25 فروردین 1396 نظرات (1)

خدایا من یه سارا دارم خیلی دوسش دارم اگه بلایی هست

سر من بیار به اون نیاد چون نمی تونم تو مریضی ببینمش 

خدایا جون هر کی دوسش داری نذار ازم دلگیر باشه 

خدا جونم خیلی خوبه ماهه نمی تونم بهش گیر ندم 

خدایا خودت کاری کن به یه عملی گوش بده 

نوکرتم خدا و بعدشم اون 

 

علی جمشیدی بازدید : 329 جمعه 25 فروردین 1396 نظرات (0)

 

سارای من از جنس باران است ، مردم
نه !! ، پاک تر؛ بانوی ایمان است ، مردم
سارای من زاییده ی پاییز زرد است
سارای من ساکت، ولی لبریز درد است

سارا فقط از عشق چوپان گم شدن نیست
یا این که سارای شما سارای من نیست !
سارا به فکر کودک همسایه هم هست
سارا کنار سفره های خشک غم هست

سارای من خاتون شب های کبود است
خاتون دریا ها ست، کی در بند رود است ؟!

 

در باور سارای من اندوه نان هست
جایی برای مردم بی خانمان هست

سارای من، سارای بی دردان فقط نیست
سارای من بی درد بودن را بلد نیست
سارای من در خواهش دست و قنوت است
سارای من تصویر انسان در هبوط است

سارای من خاتون رنگ ارغوانی ست
سارا زمینی نیست، سارا آسمانی ست !
سارای من یعنی پریدن تا رهایی
یعنی بلور و نور، یک صبح طلایی

سارای من خاتون شب های نیاز است
سارای من بانوی شب بو های ناز است
این حس که در شعر شما دامن کشیده
اسمش که سارا نیست، چون دردی ندیده

سارای من بیچاره قلک هم ندارد
سارای من حتی عروسک هم ندارد
سارای من طفلک گل سر هم ندارد
سارای من تنهاست، بابا هم ندارد

سارای من گاهی کنار دار قالی ست
بیگانه با غم نیست، او از این اهالی ست
دستای سارای شما کی پینه بسته ؟!
کی ناخنش در موج حسرت ها شکسته ؟!

تا بوده سارای شما دامن طلایی ست
یک دختر چشم آبی گیسو حنایی ست
این جنس سارا در دل قاموس من نیست
شاید که خورشید شما، فانوس من نیست !

سارا مگر در چشم یک دختر خلاصه ست ؟!
در عشوه های بی در و پیکر خلاصه ست ؟!
سارای من خیلی نجیب و شرم دار است
سارای من پاک است، بانوی بهار است

سارای من از جنس باران است ، مردم
نه، پاک تر؛ بانوی ایمان است ، مردم

شاعر مهدی فرجی از اراک

علی جمشیدی بازدید : 33 چهارشنبه 19 آبان 1395 نظرات (0)

الهـــی

هیچ دلـــی را

محتــــاج نا اهـــــل مکــــــن

الهـــــی

هیـــچ چشمــــی را

اسیـــر ناپاکـــی مکـــن

..

آمیـــن


علی جمشیدی بازدید : 21 پنجشنبه 01 مهر 1395 نظرات (0)

ادمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد،

شوخیه کاغذیه ماست بخند

ادمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا یه سراب بخند

ان خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثله تو تنهاست بخند

ادمک تنها نشین، پرواز کن

عشق را از جهان اغاز کن

ادمک اسمان در بر گیر

مرگ در کمین است،

دفتر عشق را دوباره باز کن

ادمک تنهایی سخته بخدا

دل من میگیره اینجا بخدا

ادمک دلم برات تنگ شده است۰

ادمک قدر تورو دارم بخدا

 

فکر کن درد تو ارزشمند است۰

فکر کن گریه چه زیباست، بخند

تازه انگار که فرداست ، بخند

راستی آنچه به یادت دادیم

پر زدن نیست که درجاست ، بخند

آدمک نغمه ی آغاز نخوان

به خدا آخر دنیاست ، بخند....

 

علی جمشیدی بازدید : 24 پنجشنبه 01 مهر 1395 نظرات (0)

خدایا دیگه خسته ام...... 

از حرفهای پر از طعنه ی بعضی ها..... 

خدایا از تو گلایه ای نسیت هیچی واسم کم نزاشتی.... 

اما این مردم نمیزارند روحیه ام شاد شه وهمه ی اتفاق های بد رو از یاد ببرم..... 

واقعا بهم صبر وطاقت دادی ... 

خدایا اما حرفهای این مردم وچیکار کنم ..... 

یعنی کسی وجدان نداره حقیقتا درکم کنه..... 

دلم نمیخواد زیاد کسی رو ببینم چون هر دفعه یکی پیدا میشه 

که حرفای تلخی بهم بزنه..... 

نمیدونم از روی دلسوزیه یا اینکه نمیخوان .... 

یادمه یکیشون میگفت دلم میسوزه برات چی میکشی خوبه من پیشت نیستم که حرف کشیدناتو داغونیتوببینم ... 

خدایاخیلی خسته ام خیلی..... 

بگذریم حرف دلم بود که سنگینی میکرد.این روزها نیز بگذرد.....

علی جمشیدی بازدید : 42 یکشنبه 23 شهریور 1393 نظرات (0)

چون رایت عشق آن جهان گیر شد                    چون مه آسمان گیر

برداشته دل ز کار او بخت                     درماند پدر به کار او سخت

خویشان همه در نیاز با او                     هر یک شده چاره ساز با او

 

 

 

بیچارگی ورا چو دیدند                     در چاره گری زبان کشیدند

گفتند به اتفاق یک سر                     کز کعبه گشاده گردد این در

حاجت گر جمله ی جهان اوست                     مهراب زمین و آسمان اوست

چون موسم حج رسید،برخاست                     اشتر طلبید و محمل آراست

فرزند عزیز را به صد جهد                     بنشاند چو ماه در یکی مهد

آمد سوی کعبه،سینه پرجوش                     چون کعبه نهاد حلقه در گوش

گفت ای پسر این نه جای بازی است                     بشتاب که جای چاره سازی است

گو،یا رب از این گزاف کاری                     توفیق دهم به رستگاری

دریاب که مبتلای عشقم                     آزاد کن از بلای عشقم

مجنون چو حدیث عشق بشنید                     اول بگریست پس بخندید

از جای چو مادر حلقه برجست                     در حلقه ی زلف کعبه زد دست

می گرفت،گرفته حلقه در بر                     کامروز منم چو حلقه بر در

گویند ز عشق کن جدایی                     این نیست طریق آشنایی

پرورده ی عشق شد سرشتم                     جز عشق مباد سرنوشتم

یا رب به خدایی خداییت                     وان گه به کمال پادشاییت

کز عشق به غایتی رسانم                     کاو ماند اگر چه من نمانم

گر چه ز شراب عشق مستم                     عاشق تر از این کنم که هستم

از عمر من آنچه هست برجای                     بستان و به عمر لیلی افزای

می داشت پدر به سوی اوگوش                     کاین قصه شنید،گشت خاموش

دانست که دل،اسیر دارد                     دردی نه دواپذیر دارد

علی جمشیدی بازدید : 48 پنجشنبه 05 تیر 1393 نظرات (0)

Two things give you heartburn fast
be careful!!
one is a sweat too sweet,
the other is a love too much declared.
thus, be very careful!!!

دو تا چیز دل آدمو خیلی زود می زنه
حواست باشه
یکی شیرینی که شیرینیش بیش از اندازه باشه
یکیش هم عشقی که ابراز عشقش بیش از اندازه باشه
پس خیلی مواظب باش.


علی جمشیدی بازدید : 37 پنجشنبه 05 تیر 1393 نظرات (0)

 

 

 نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!
نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!
...
 از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!
باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!
و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است
پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !
سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !
تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!
تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !
و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !
حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !
بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !
و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!
           

علی جمشیدی بازدید : 49 جمعه 29 فروردین 1393 نظرات (0)

عشـق یعنـی...!

عشق یعنی مستی و دیوانگی

 


عشق یعنی با جهان بیگانگی

 


عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 


عشق یعنی سجده با چشمان تر

 


عشق یعنی سر به دار آویختن

 


عشق یعنی اشک حسرت ریختن

 


  عشق یعنی درجهان رسوا شدن

 


عشق یعنی سُست و بی پروا شدن

 


عشق یعنی سوختن با ساختن

 


عشق یعنی زندگی را باختن


 

 


عشق یعنی انتظار و انتظار

 


عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

 


عشق یعنی دیده بر در دوختن

 


عشق یعنی در فراقش سوختن

 


عشق یعنی لحظه های التهاب

 


عشق یعنی لحظه های ناب ناب

 


عشق یعنیبا پرستو پر زدن

 


عشق یعنی آب بر آذر زدن

 

زیباترین شعر عاشقانه

 


عشق یعنی، سوز نَی، آه شبان

 


عشق یعنی معنی رنگین کمان

 


عشق یعنی شاعری دل سوخته

 


عشق یعنی آتشی افروخته

 


عشق یعنی با گلی گفتن سخن

 


عشق یعنی خون لاله بر چمن

 


عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

 


عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

 


عشق یعنی یک تیمم,یک نماز

 


عشق یعنی عالمی راز و نیاز

علی جمشیدی بازدید : 44 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)

 

 

«جملاتی زیبا از بزرگان در مورد عشق»

 

 

«آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گیرد، حتمأ عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.»
بنیامین فرانکلین

 

 

عشق

جملاتی زیبادر مورد عشق


«در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
آلبرت اینشتین

 

 

عشق

جملاتی زیبادر مورد عشق


«آن‌گاه که عشق تورا می‌خواند، به‌راهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بال‌هایش پناه می‌دهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آن‌گاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهم‌کوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.»
جبران خلیل جبران

 

 

علی جمشیدی بازدید : 39 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!

 

گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !!

 

گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو

 

که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام …

 

شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!!

 

غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی …

 

و از این غم بسیار

 

که نخواندست کسی از ورقی  … !!

 

گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛

 

گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛

 

گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛

 

گفتم از غم بنویسم که چرا

 

کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!!

 

گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ،

 

غم من آنچه تو می پنداری نیست !!!

علی جمشیدی بازدید : 48 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

 

 

این روزا عمر عاشقی دوروزه

ایشالا پیر عاشقی بسوزه

بلا به دور از این دلای عاشق

كه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!

                     گذاشته روی میز من ، یه پوشه

 

شکلک های محدثه

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 205
  • بازدید کلی : 4,807
  • کدهای اختصاصی